دسته بندی ها
بزن بریم

خجالت

لغات انگلیسی خجالت

1

abashed

abashed

خجالت‌زده (شرمنده، دستپاچه)

awkward

awkward

معذب‌کننده (دستپاچه، معذب، ناخوشایند)

bashful

bashful

خجالتی (کمرو)

blush

blush

سرخ شدن
2

get hot under the collar

get hot under the collar

عصبانی شدن (خجالت‌زده شدن)

confess

confess

اعتراف کردن

confession

confession

اعتراف

cringe

cringe

خجالت‌زده شدن (خجالت کشیدن، خجالت‌زده کردن)
3

cringeworthy

cringeworthy

خجالت‌آور (شرم‌آور)

curl

curl

خجالت‌زده کردن

discomfit

discomfit

ناراحت کردن (شرمنده کردن)

discomfort

discomfort

نا راحت ساختن (مضطرب کردن، خجالت‌زده کردن)
4

disconcert

disconcert

شرمنده کردن (خجالت‌زده کردن)

disgrace

disgrace

خوار کردن (آبروی کسی را بردن، خجالت‌زده کردن، شرمنده کردن، رسوا کردن)

disgraceful

disgraceful

شرم‌آور (ننگین، خفت‌بار)

embarrassing

embarrassing

شرم‌آور (خجالت‌آور)
5

embarrassment

embarrassment

خجالت (شرم، مایه خجالت)

flush

flush

سرخ شدن (از روی خشم یا شرم یا بیماری)

foolish

foolish

احمقانه (احمق)

guilty

guilty

شرمسار (شرمنده)
6

hangdog

hangdog

شرمنده (خجالت‌زده، غمگین، محزون)

hang-up

hang-up

مشکل (احساسی و ...) (مسئله)

hit a nerve

hit a nerve

به مسئله حساسی اشاره کردن (دست روی موضوع حساسی گذاشتن)

humiliate

humiliate

تحقیر کردن (خوار کردن)
7

ignominious

ignominious

مفتضحانه (ننگین، تحقیرآمیز)

ignominy

ignominy

رسوایی (آبروریزی، ننگ، خفت)

indignity

indignity

شرم (تحقیر، خواری، حقارت)

mortify

mortify

شرمنده کردن (سرافکنده کردن، تحقیر کردن)
8

touch a raw nerve

touch a raw nerve

به موضوع حساسی اشاره کردن (روی موضوع حساسی دست گذاشتن)

painful

painful

دردناک (ناراحت‌کننده)

go red

go red

از خجالت سرخ شدن (از شرم سرخ شدن)

red-faced

red-faced

از خجالت سرخ شده (از خشم سرخ شده)
9

self-conscious

self-conscious

خجالت‌زده (کمرو، خجالتی)

shame

shame

شرم (شرمساری، خجالت)

shamefaced

shamefaced

خجالت‌زده (شرمسار، شرمنده)

shameful

shameful

‎ شرم آور (ننگین، خجالت‎ آور)
10

shaming

shaming

شرم‌آور (خجالت‌آور)

sheepish

sheepish

خجالت‌زده (کمرو، شرمنده)

shy

shy

خجالتی (کمرو)

small

small

خوار (ضعیف، احمق، خجالت‌زده)
11

put someone on the spot

put someone on the spot

کسی را خجالت‌زده کردن (کسی را در وضعیت دشواری قرار دادن)

tease

tease

دست انداختن (اذیت کردن، مسخره کردن، به سخره گرفتن)

make someone's toes curl

make someone's toes curl

خجالت‌زده کردن (شرمسار کردن، شرمنده کردن)

uncomfortable

uncomfortable

نا راحت (نامساعد)
12

unconscionable

unconscionable

ناشایست (غیر اخلاقی)
تیم زبان رمزی وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *