هفته يازدهم روز اول
1 poignant /ˈpoɪnjənt/
تيز، تند وتلخ، زننده، نيشدار، گوشه دار
Syn: painful
I’ve cut my leg.It’s very poignant.
پایم را بریدم.خیلی دردناک است.
2 inundate /ˈɪnʌndeɪt/
سيل زده کردن، از آب پوشانيدن، زير سيل پوشاندن، اشباع کردن
Syn: drown
Even though his boat was almost inundated, the skipper was loath to radio for help.
با اینکه قایق کاپیتان تقریبا غرق شده بود،اما او از بی سیم برای درخواست کمک بیزار بود.
3 fruitless /ˈfruːtləs/
بي ميوه، بي ثمر
Syn: useless
It was fruitless asking my brother money,he didn’t have any.
پول خواستن از برادرم بی نتیجه بود،او پولی نداشت.
4 garbled /ˈɡɑːbl̩d/
آشفته، درهم
Syn: unclear , obscure
You don’t understand my papers, they are garbled.
شما مقاله های مرا نمی فهمید،آن ها ناقص هستند.
5 sanguine /ˈsæŋɡwɪn/
خوني، دموي، سرخ، قرمز، برنگ خون
Syn: optimistic
I’m sanguine about getting a job.
درباره ی پیدا کردن کار خوش بینم.
هفته يازدهم روز دوم
1 phlegmatic /fleɡˈmætɪk/
بلغمي مزاج، شخص خونسرد وبي رگ
Syn: Calm
Try to keep phlegmatic, there’s no danger.
خونسرد باش،خطری وجود ندارد.
2 corroborate /kəˈrɒbəreɪt/
تاييد کردن، تقويت کردن، اثبات کردن
Syn: confirm
My parents don’t corroborate my friends.
والدینم دوستان مرا تایید نمی کنند.
3 comprehensive /ˌkɒmprɪˈhensɪv/
جامع، فرا گيرنده، وسيع، محيط، بسيط
Syn: Complete
In order to get the job, you had to go through to drudgery of filling out a ten-page comprehensive questionnaire.
شما باید برای بدست آوردن آن شغل،کار سخت پر کردن یک پرسشنامه ی جامع ده صفحه ای را انجام دهید.
4 zealous /ˈzeləs/
فدايي، مجاهد، غيور، باغيرت، هواخواه
Syn: enthusiastic
She’s zealous to help with the party
علاقمند است که در مهمانی کمک کند.
5 coerce /kəʊˈɜːs/
بزور وادار کردن، ناگزير کردن
Syn: force
You are not coerced to come if you don’t want to.
اگر نمیخواهید بیاید مجبور نیستید.
هفته يازدهم روز سوم
1 elapse /ɪˈlæps/
گذشتن، منقضي شدن، سپري شدن، سقوط
Syn: slip by , lapse
A week elapsed before his letter arrived.
قبل از اینکه نامه ی او برسد،یک هفته سپری شد.
2 meticulous /mɪˈtɪkjʊləs/
باريک بين، خيلي دقيق، وسواسي، ترسو، کمرو
Syn: detailed , careful
He gave a meticulous description of the thief.
او توصیف خیلی دقیقی از دزد ارائه داد.
3 domicile /ˈdɒmɪsaɪl/
اقامتگاه، محل اقامت، مقر، خانه، مسکن، مسکن دادن
Syn: Home
A man’s domicile is his castle.
خانه ی یک مرد قصر اوست.
4 lax /læks/
لخت، سست، شل، سهل انگار، اهمال کار، لينت مزاج، شل کردن، ول کردن، رها کردن
Syn: careless , negligent
Lax drivers can cause accidents.
رانندگان اهمال کار می توانند باعث تصادف شوند.
5 sporadic /spəˈrædɪk/
تک وتوک، تک تک، پراکنده، انفرادي، گاه وبيگاه
Syn: outspread
The lackluster battle was punctuated by sporadic mortar fire.
آتش پراکنده ی توپخانه،نبرد ملال آور و خسته کننده را پیاپی متوقف می کرد.
هفته يازدهم روزچهارم
1 rash /ræʃ/
تند، عجول، بي پروا، بي احتياط، محل خارش يا تحريک روي پوست، جوش، دانه
Syn: reckless , too hasty
Don’t be too rash.this is a very important decision.
آنقدر عجول نباش،این تصمیم بسیار مهمی است.
2 conjecture /kənˈdʒekt͡ʃə/
حدس، ظن، گمان، تخمين، حدس زدن، گمان بردن
Syn: guess
If you don’t know the answer, have a conjecture
اگر جواب را نمی دانی حدس بزن!
3 obviate /ˈɒbvɪeɪt/
مرتفع کردن، رفع کردن، رفع نياز کردن
Syn: do away with
The necessity for preparing sandwiches was obviated when the picnic was postponed.
وقتی پیک نیک به تعویق افتاد ضرورت درست کردن ساندویچ هم برطرف شد.
4 lurid /ˈlʊərɪd/
رنگ پريده، ترسناک، تيره، مستهجن، بطورترسناک ياغم انگيز، موحش، شعله تيره، شعله دودنما، رنگ زرد مايل به قرمز، کم رنگ وپريده، زننده
Syn: terrific
I heard a lurid story.
داستانِ ترسناکی شنیدم.
5 quip /kwɪp/
کنايه، گوشه، مزه ريختن، طعنه، بذله، طنز، لطيفه، طعنه زدن، ايهام گفتن
Syn: Joke
We all laughed at the quip.
ما همه به آن لطیفه خندیدیم.