دسته بندی ها
بزن بریم
 

هفته بیست وچهارم روز اول

 

1 anthropologist /ˌænθrəˈpɒlədʒɪst/

مردم شناس، انسان شناس

Syn: an expert in the study of the races,beliefs,customs,etc of mankind

 

I like to see that famous anthropologist.

دوست دارم آن انسان شناسِ مشهور را ببینم.

2 bizarre /bɪˈzɑː/

غریب وعجیب، غیر مانوس، ناشی از هوس، خیالی، وهمی

Syn: Grotesque

 

It would be rather bizarre for a young man to come to school wearing a dress.

نسبتا عجیب و غریب است که یک مرد جوان با لباس زنانه به مدرسه بیاید.
(تازه نسبتا عجیبه؟تو روحت با این مثالات ۱۱۰۰?همون خودم مثال بگم بهتره فکر کنم??)

3 inanimate /ɪnˈænɪmət/

روح دادن، انگیختن، بیجان، غیر ذیروح

Syn: lifeless

 

Stones are inanimate objects that have no life of their own.

سنگ ها اشیاء بی جانی هستند که از خودشان حیات ندارند.

4 fetish /ˈfetɪʃ/

طلسم، اشیا یاموجوداتی که به عقیده اقوام وحشی دارای روح بوده و مورد پرستش قرارمیگرفتند، بت، صنم، خرافات

Syn: talisman , amulet

 

The explorer saw the golden statue and thought of how much money it would bring them.But their lives would be in danger if they moved it because it was a powerful fetish to the natives.

کاوشگران تندیسِ طلایی را دیدند و به مقدار پولی اندیشیدند که برای آن ها می آورد.اما اگر آن را تکان می دادند،زندگی شان به خطر می افتاد زیرا آن تندیس برای بومیان یک طلسمِ قوی بود.

5 artifact /ˈɑːtɪfækt/

محصول مصنوعی، مصنوع

Syn: an object made by hand,rather than a thing as it occurs in nature.

 

They emitted many artifact from under the soil.

آن ها اشیاء دست ساز زیادی را از زیر خاک خارج کردند.


هفته بیست وچهارم روز دوم

1 taboo /təˈbuː/

تابو، حرام، منع یا نهی مذهبی، حرام شمرده

Syn: prohibition , ban

 

It is taboo for certain South Seas islanders to eat some foods before they marry.

خوردنِ بعضی از غذاها قبل از ازدواج برای برخی از جزیره نشینان دریاهای جنوب حرام است.

2 imprudent /ɪmˈpruːdnt/

بی احتیاط، بی تدبیر

Syn: unwise , not careful

 

It is considered imprudent to give your computer code word to anyone not fully known to you.

دادنِ رمزِ کامپیوترتان به کسی که کاملا نمیشناسید نابخردانه تلقی می شود.

3 prohibition /ˌprəʊɪˈbɪʃn̩/

منع، نهی، تحریم، ممانعت، قدغن، صدور حکم منع

Syn: prevention

 

The prohibition of crime is done by police.

پلیس ممانعت از جنایت را انجام می دهد.

4 imperative /ɪmˈperətɪv/

امری، دستوری، حتمی، الزام آور، ضروری

Syn: essential , necessary

 

In the nuclear age it has become imperative for the nations of the world to learn to live in peace.

در عصرِ اتم برای همه ی ملت های جهان ضروری است که در صلح زندگی کنند.

5 taint /teɪnt/

لکه دار کردن، رنگ کردن، آلوده شدن، لکه، ملو کردن، فاسد کردن، عیب

Syn: blemish

 

Unsanitary conditions in the bottling factory caused hundreds of cases of soda to be tainted by dirt and foreign objects.the health department refused to allow the soda to be sold.

شرایط غیر بهداشتی کارخانه ی بطری سازی بخاطر کثیفی و اشیاء خارجی،باعث آلوده شدن صدها نوشابه شد.وزارتِ بهداشت اجازه نداد نوشابه ها به فروش برسند.


هفته بیست وچهارم روز سوم

1 universal /ˌjuːnɪˈvɜːsl̩/

کلی، عمومی، عالمگیر، جامع، جهانی، همگانی

Syn: general , widespread

 

Pollution is a universal problem.

آلودگی یه مشکل جهانی/همگانی است.

2 contemptuous /kənˈtempt͡ʃʊəs/

اهانت آمیز، مغرورانه، قابل تحقیر، تحقیر آمیز

Syn: h

 

S

ا

3 absurd /əbˈsɜːd/

پوچ، ناپسند، یاوه، مزخرف، بی معنی، نامعقول، عبث، مضحک

Syn: ridiculous

 

The teacher felt like laughing after he heard Sally’s absurd excuse for not having done her homework.

وقتی معلم بهانه ی مسخره ی “سالی” را برای انجام ندادنِ تکالیفش شنید پوزخندی زد.

4 bigot /ˈbɪɡət/

آدم ریاکار، آدم خرافاتی، متعصب

Syn: a narrow-minded , fanatic

 

Mr. Jones called his friend as a bigot.

آقای جونز دوستش را به عنوان یک آدم ریاکار خطاب کرد.

5 abhor /əbˈhɔː/

تنفر داشتن از، بیم داشتن از، ترس داشتن از، ترساندن، ترسیدن

Syn: detest

 

I abhor waiting for buses.

از منتظر ماندن برای اتوبوس متنفرم.


هفته بیست وچهارم روز چهارم

 

1 vulnerable /ˈvʌlnərəbl̩/

زخم پذیر، آسیب پذیر، قابل حمله

Syn: weak , sensitive

 

She felt very vulnerable after her long illness.

او بعد از بیماری طولانی اش احساسِ آسیب پذیریِ زیادی کرد.

2 entreaty /ɪnˈtriːti/

التماس، استدعا

Syn: appeal , plea

 

The murderer made a(n) entreaty to the governor for a pardon.

قاتل به حاکم التماس کرد تا او را عفو کنند.

3 tradition /trəˈdɪʃn̩/

رسم، سنت، عقیده موروثی، عرف، روایت متداول، عقیده رایج، سنن ملی

Syn: beliefs , opinions and customs handed down from one generation to another

 

All religions have different beliefs and traditions.

همه ی مذاهب،باورها و سنت های متفاوتی دارند.

4 originate /əˈrɪdʒɪneɪt/

سرچشمه گرفتن – ناشی شدن، آغاز شدن یا کردن، موجب شدن

Syn: arise , begin

 

Some bad habits originate in adolescence and continue throughout a person’s life.

برخی از عاداتِ بد از دورانِ نوجوانی سرچشمه می گیرند و در تمام طولِ زندگیِ شخص ادامه می یابند.

5 inviolable /ɪnˈvaɪələbl̩/

مصون، مقدس، غصب نکردنی

Syn: safe

 

Don’t go out alone at night.you won’t be inviolable.

در شب تنها بیرون نرو.مصون نخواهی بود.