1 vulnerable /ˈvʌlnərəbl̩/
زخم پذیر، آسیب پذیر، قابل حمله
Syn: weak , sensitive
She felt very vulnerable after her long illness.
او بعد از بیماری طولانی اش احساسِ آسیب پذیریِ زیادی کرد.
2 bedlam /ˈbedləm/
تیمارستان، دیوانه، وابسته به دیوانه ها یا دیوانه خانه
Syn: confusion , uproar
The winning team’s dressing room was a scene of bedlam.
رختکن تیم برنده صحنه ی غوغا و آشوب بود.
3 cacophony /kæˈkɒfəni/
صدای ناهنجار و خشن، بدصدایی، بدآهنگی
Syn: harsh sound
Electronic music is considered nothing more or less than cacophony by many.
بسیاری از مردم موسیقی الکترونیک را چیزی بیشتر از صدای ناهنجار نمی دانند.
4 exploit /ɪkˈsploɪt/
رفتار، کردار، عمل، کاربرجسته، شاهکار، بکار انداختن، استخراج کردن، استثمار کردن، استفاده کردن
Syn: utilize
Advertisers spend large sums to exploit the lucrative teenage market.
آگهی دهندگان مبالغ زیادی را صرف بهره برداری از بازار پرمنفعت نوجوانان می کنند.
5 propinquity /prəˈpɪŋkwɪti/
نزدیکی، خویشی، شباهت، قرابت، مجاورت
Syn: nearness in time or place
I don’t have any propinquity to you.
من هیچ نزدیکی/قرابتی با شما ندارم.
1 disgruntled /dɪsˈɡrʌntl̩d/
ناخشنود ،ناراضی ،غرغرو،غمگین کردن
Syn: h
S
ا
2 infallible /ɪnˈfæləbl̩/
لغزش ناپذیر، مصون از خطا، منزه از گناه
Syn: h
S
ا
3 panacea /ˌpænəˈsɪə/
اکسیر، نوشدارو، علاج عام، اسقولوفندریون
Syn: h
S
ا
4 eradicate /ɪˈrædɪkeɪt/
ازریشه کندن ،ازبیخ کندن ،ازبیخ برآوردن،خلاص شدن از
Syn: h
S
ا
5 impede /ɪmˈpiːd/
بازداشتن، مانع شدن، ممانعت کردن
Syn: h
S
ا
1 sedate /sɪˈdeɪt/
آرام، ملایم، متین، موقر، جدی، تسکین دهنده
Syn: h
S
ا
2 equanimity /ˌekwəˈnɪmɪti/
متانت، خودداری، ملایمت، آرامی، قرار، قضاوت منصفانه، تعادل فکری، انصاف، عدالت
Syn: h
S
ا
3 compatible /kəmˈpætəbl̩/
سازگار، موافق، دمساز، جور،همساز
Syn: h
S
ا
4 serenity /sɪˈrenɪti/
آرامش، بی سر وصدایی، صافی، صفا، وقار
Syn: h
S
ا
5 revere /rɪˈvɪə/
حرمت کردن، احترام گذارندن، حرمت، احترام
Syn: h
S
ا
1 irrational /ɪˈræʃn̩əl/
غیر عقلانی، نامعقول، غیر منطقی، بی معنی
Syn: h
S
ا
2 avarice /ˈævərɪs/
زیاده جویی، از، حرص، طمع
Syn: h
S
ا
3 insatiable /ɪnˈseɪʃəbl̩/
سیر نشدنی
Syn: h
S
ا
4 nadir /ˈneɪdɪə/
نظیرالسمت، حضیض، ذلت، سمت القدم
Syn: h
S
ا
5 moribund /ˈmɒrɪbʌnd/
درحال نزع، در سکرات موت، روبه مرگ
Syn: h
S
ا