1 heresy /ˈherəsi/
کفر، ارتداد، الحاد، بدعتکاری، فرقه، مسلک خاص
Syn: unbelief , lack of faith
The people hated him for heresy.
مردم از او به خاطر ارتداد(خروج از دین) نفرت داشتند.
2 prudent /ˈpruːdnt/
محتاط، از روی احتیاط
Syn: wise , cautious
It was very prudent of you to call the police when you saw the accident.
تلفن کردن به پلیس هنگام رویت تصادف کار عاقلانه ای بود.
3 ostensible /ɒˈstensəbl̩/
نمایان، ظاهر، قابل نمایش، صوری
Syn: seeming
While the ostensible enemy was the opposition leader,the main purpose of this rash behavior was the eradication of all opponents.
گرچه دشمن ظاهری رهبر مخالفان بود،اما هدف اصلی این رفتار تند از بین بردن همه ی رقبا بود.
4 fervid /ˈfɜːvɪd/
سوزان، مشتاق
Syn: intense , passionate
The teacher knew that his student is fervid to learning.
معلم می دانست که دانش آموزش مشتاق یادگیری است.
5 spurious /ˈspjʊərɪəs/
قلب، بدلی، بدل، جعلی، الکی، نادرست، حرامزاده
Syn: fake , specious
The police said that your certification is spurious.
پلیس گفت که گواهینامه ی شما جعلی است.
1 propagate /ˈprɒpəɡeɪt/
گستردن، (بوسیله تولید مثل) تکثیر کردن، زیاد کردن،پروردن، قلمه زدن، منتشرکردن، انتشار دادن
Syn: spread
The publisher propagated that book and many people bought it.
ناشر آن کتاب را ترویج داد و افراد زیادی آن را خریدند.
2 anomaly /əˈnɒməli/
خلاف قاعده، غیر متعارف، بی ترتیب
Syn: irregularity
Siamese twins are considered a birth anomaly.
دوقلوهای به هم چسبیده به عنوان یک نابهنجاری در تولد محسوب می شود.
3 innocuous /ɪˈnɒkjʊəs/
بی ضرر
Syn: harmless
The doctor said that this medicine is innocuous.
دکتر گفت که این دارو بی ضرر است.
4 surfeit /ˈsɜːfɪt/
پرخوردن، زیاده روی، امتلا
Syn: excess
When can we expect a respite from the surfeit of TV commercials?
ما چه هنگام می توانیم این انتظار را داشته باشیم که از تعداد زیاد آگهی های بازرگانی، فرصتی برای نفس کشیدن داشته باشیم؟
5 milieu /ˈmiːljɜː/
محیط، اجتماع، قلمرو، دور وبر، اطراف
Syn: environment
The children need a happy milieu home.
بچه ها در خانه به محیطی شاد نیاز دارند.
1 strident /ˈstraɪdnt/
گوش خراش، دارای صدای مزاحم
Syn: shrill , harsh , rough
Her strident voice added to the bedlam.
صدای گوشخراش او آشوب را افزایش داد.
2 concomitant /kənˈkɒmɪtənt/
همراه، ملازم، پیوسته
Syn: accompanying
There are many concomitant dangers to obesity.
خطرهای مرتبط زیادی با چاقی وجود دارند.
3 lassitude /ˈlæsɪtjuːd/
سستی، سستی تب، تب سبک، رخوت، خماری، بی میلی
Syn: weariness , fatigue
I have a feeling of lassitude in my legs.
در پاهایم احساس رخوت و سستی می کنم.
4 deleterious /ˌdelɪˈtɪərɪəs/
زیان آور، آسیب رسان
Syn: harmful , bad
The gist of the report was that smoking will have a deleterious effect on health.
لبِ مطلب/جانِ کلامِ گزارش این بود که سیگار کشیدن تاثیر زیان آوری بر سلامتی خواهد گذاشت.
5 efficacy /ˈefɪkəsi/
اثر، تاثیر، سودمندی، درجه تاثیر
Syn: power to produce an effect
The efficacy of new drugs cannot be determined without a plethora of evidence.
بدون شواهد زیاد نمی توان تاثیر داروهای جدید را تعیین کرد.
1 dissent /dɪˈsent/
اختلاف عقیده داشتن، جداشدن، نفاق داشتن
Syn: disagree , differ
Two spouses dissented with each other.
دو همسر با یکدیگر اختلاف عقیده داشتند.
2 ferment /fəˈment/
ترش شدن، مخمرشدن، ور آمدن، (مجازا) برانگیزاندن، تهییج کردن، ماده مایه، جوش، خروش، اضطراب،آشوب
Syn: uproar
He came across with street ferment.
او با آشوب خیابانی مواجه شد.
3 attenuate /əˈtenjuət/
رقیق کردن، نازک کردن، لاغر کردن، سبک کردن، تقلیل دادن، دقیق شدن، نازک، رقیق
Syn: weakened
The strength of her appeal was attenuated by the flamboyant embellishments for which many had a strong aversion.
تزئینات زرق و برق داری که خیلی ها از آن ها شدیدا تنفر داشتند،قدرت فرجام خواهی اش را ضعیف کرد.
4 arbiter /ˈɑːbɪtə/
حکم، داوری کردن، قاضی، داور
Syn: judge
The Supreme Court is our ultimate arbiter of legality.
دیوان عالی،قاضی نهایی قانونمندی ما است.
5 incumbent /ɪnˈkʌmbənt/
متصدی، ناگزیر، لازم
Syn: necessary
It is incumbent on us to be zealous in combatting the deleterious effects of drugs.
بر ما واجب است در مبارزه علیه اثرات زیان آور مواد مخدر جدی و مشتاق باشیم.