دسته بندی ها
بزن بریم

 

Warden ˈwɔːrdn̩

Keeper; guard; person in charge of a prison

حافظ، نگهبان، مسئول زندان، زندانبان

The warden found himself facing two hundred defiant prisoners.

رئیس زندان خود را در برابر دویست زندانی سرکش یافت.

A cautious warden always has to anticipate the possibility of an escape.

یک زندانبان محتاط باید همیشه احتمال یک فرار را پیش بینی کند.

When the journalists asked to meet with Warden Thomas, he sent word that he was sick.

وقتی خبرنگاران خواستند با «توماس» زندانبان ملاقات کنند، پیغام فرستاد که بیمار است.

 

 

Acknowledge ækˈnɑːlɪdʒ

Admit to be true

اعتراف کردن

The experts reluctantly acknowledged that their estimate of food costs was not accurate.

کارشناسان با بی میلی اعتراف کردند که ارزیابی آن ها در مورد هزینه های غذا دقیق نبود.

District Attorney Hogan got the man to acknowledge that he had lied in court.

«هوگان» بازپرس بخش، مرد را مجبور کرد که اعتراف کند در دادگاه دروغ گفته است.

‘I hate living alone,’ the bachelor acknowledged.

مرد مجرد اعتراف کرد: «از تنها زندگی کردن متنفرم ».

 

 

Justice ˈdʒeləs

Just conduct; fair dealing

رفتار عادلانه، برخورد منصفانه، عدالت

Daniel Webster abandoned any hope for justice once he saw the jury.

وقتی «دانیال وبستر» هیئت منصفه را دید، از هر امیدی برای عدالت دست برداشت.

Our pledge to the flag refers to ‘liberty and justice for all.’

سوگند به پرچم یعنی «آزادی و عدالت برای همه».

The warden acknowledged that justice had not been served in my case.

زندانبان اعتراف کرد که عدالت در مورد من بکار نرفته است.

 

 

Delinquent dəˈlɪŋkwənt

An offender ; behind time

متخطی، جناینکار، بزهکار

The youthful delinquent tried to avoid going to jail.

بزهکار جوان سعی می کرد از رفتن به زندان دوری کند.

All delinquents are banned from the student council at school.

همه بزهکاران از عضویت در شورای دانش آموزی مدرسه منع شدند.

If you are delinquent in paying your dues, you will be dropped from membership in the club.

اگر در پرداخت حق عضویت دارای تاخیر باشید، از عضویت در باشگاه حذف می شوید.

 

 

Reject rɪˈdʒekt

Refuse to take, use, believe, consider, grant, etc.

از گرفتن، بکار بردن، باور کردن، بررسی کردن و اعطاء چیزی امتناع ورزیدن، نپذیرفتن، رد کردن

When Sylvester tried to join the army, he was hoping the doctors would not reject him because of his eyesight.

وقتی « سیلوستر » سعی کرد به ارتش بپیوندد ، امیدوار بود پزشکان او را به خاطر بینایی اش رد نکنند.

The reform bill was unanimously rejected by Congress.

لایحه ی اصلاح، به اتفاق آرا، توسط کنگره رد شد.

When his promotion was rejected by the newspaper owner, the editor was thoroughly bewildered.

وقتی ترفیع ویراستار توسط صاحب روزنامه رد شد، اوکاملاً گیج شده بود.

 

 

Deprive dəˈpraɪv

Take away from by force

به زور گرفتن، محروم کردن

The poor man was deprived of a variety of things that money could buy.

مرد فقیر از چیزهای مختلفی که با پول می توانست بخرد، محروم بود.

We were deprived of a good harvest because of the lack of rain.

ما به علت کمبود بارندگی از یک برداشت خوب محروم شدیم.

Living in a rural area, Betsy was deprived of concerts and plays.

چون «بتسی» در منطقه ای روستایی زندگی می کرد، از دیدن کنسرت و نمایش محروم بود.

 

 

Spouse ˈspaʊs

Husband or wife

شوهر یا زن، همسر

When a husband prospers in his spouse benefits also.

وقتی مردی در کارش موفق می شود، همسرش نیز سود می برد.

The woman and her spouse relieved each other throughout the night at their child’s bedside.

زن و همسرش کنار تخت فرزندشان همدیگر را در تمام طول شب دلداری می دادند.

May I bring my spouse to the office party?’ Lorinda asked.

«دوریندا» پرسید: «می توانم همسرم را به جشن اداره بیاورم؟» .

 

 

Vocation voʊˈkeɪʃn̩

Occupation; business; profession; trade

شغل، کار، حرفه، کسب

Red Smith’s vocation was as a journalist for the times.

شغل «رد اسمیت» خبرنگاری روزنامه تایمز بود.

Hiroko’s vocation turned into his life’s career.

شغل «هیروکو» به حرفه زندگی اش تبدیل شد.

It is difficult to pick an appropriate vocation when you are in elementary school.

وقتی در مدرسه ی ابتدایی هستید انتخاب یک شغل مناسب دشوار است.

 

 

Unstable ənˈsteɪbl̩

Not firmly fixed; easily moved or overthrown

تثبیت نشده است، به راحتی جابجا یا واژگون می شود

Some unstable people may panic when they find themselves in trouble.

برخی از افراد بی ثبات وقتی خود را گرفتار می یابند ممکن است بترسند.

I could detect that the drinking glass was unstable and about to fall.

حس می کردم که لیوان نوشیدنی بی ثبات و در شرف افتادن است.

Cathy’s balance became unstable because she was very weary.

چون «گتی» خیلی خسته بود، تعادلش به هم خورد.

 

 

Homicide ˈhɑːməˌsaɪd

A killing of one human being by another; murder

کشتن انسانی توسط انسانی دیگر، قتل، آدم کشی

The police were baffled as to who was responsible for the homicide.

پلیس گیج شده بود که چه کسی مسئول قتل است.

It took a crafty person to get away with that homicide.

فرد زیرکی را می طلبید که از مجازات قتل فرار کند.

News of the homicide quickly circulated.

خبر قتل به سرعت در سراسر محله ی ما پخش شد.

 

 

Penalize ˈpenəˌlaɪz

Declare punishable by law or rule; set a penalty for

مجازات کردن، تنبیه کردن

The Detroit lions were penalized fifteen yards for their rough play.

تیم «دترویت لاینز» برای بازی خشن ١۵٠٠ دلار جریمه شد.

We were penalized for not following tradition.

به خاطر عدم پیروی از سنت مجازات شدیم.

Mrs. Robins penalized us for doing the math problem in ink.

خانم «رابینز» ما را بخاطر حل مسئله ی ریاضی با خودکار جریمه کرد.

 

 

Beneficiary ˌbenəˈfɪʃiˌeri

Person who receives benefit

کسی که از مزیتی بهره مند می شود، ذی نفع

I was the beneficiary of $8,000 when my grandfather died.

وقتی پدربزرگم فوت کرد من وارث ٨٠٠٠ دلار شدم.

When the paintings were sold, the millionaire’s niece was the beneficiary.

وقتی تابلوها به فروش رفتند، دختر خواهر آن میلیونر ذی نفع بود.

My brother was the beneficiary of excellent advice from his guidance counselor

برادرم از نصیحت های عالی مشاور راهنمایش بهره مند شد.

 

 


تمرین اول | تصویر زیر بیانگر کدامیک از لغات این درس می باشد؟


Picture it

Which of the words studied in this lesson are suggested by the picture ?

tcejer

 


تمرین دوم | جاهای خالی را با هر یک از لغات آموخته شده در این درس پر نمایید.


Fill in the Blanks

Place one of the new words in each of the blanks below.

1. Wayne’s parents yelled at him because he was known as a _________ .

2. The courts Will _________ you if you don’t obey the law.

3. Are you satisfied with your _________ or are you thinking of getting a different job?

4. Five persons were being questioned by the police about the brutal _________ .

5. I _________ the fact that I received the tapes.

6. When Steve asked his girlfriend to marry him, he did not anticipate that she would _________ .

7. The _________ of the prison set up stricter rules.

8. Mrs. Frid’s _________ came home weary after each day’s work.

9. It is often _________ persons who commit serious crimes.

10. Clara felt as if she had been _________ of the better things in life.

11. _________ was served when the villain was put behind bars.

12. Joseph was the _________ of large sums of money from his uncle’s insurance policy.