Approach əˈproʊtʃ
“Come near or nearer to”
نزدیک شدن به
The lawyers in the trial were often asked to approach the bench.
بارها از وکلای محاکمه «سیمپسون» تقاضا شد به جایگاه نزدیک شوند.
Her father kissed Sylvia when he approached her.
پدر «سیلویا» وقتی نزدیک شد او را بوسید.
Ben approached the burden of getting a job with a new spirit.
« بن» با روحیه جدیدی بار یافتن شغل را پذیرفت.
Detect dəˈtekt
” Find out; discover”
پی بردن، کشف کردن
Sam Spade detected that the important papers had vanished.
« سام اسپید» پی برد که برگه های مهم ناپدید شده اند.
From her voice it was easy to detect that Ellen was frightened.
از صدای « الن» به آسانی می شد پی برد که ترسیده است.
We detected from the messy room that a large group of people had assembled there.
از اتاق بهم ریخته پی بردیم که گروه بزرگی از مردم در آنجا گردهم آمده اند.
Defectˈdiːfekt
“Fault; that which is wrong”
عیب، نقص
My Chevrolet was sent back to the factory because of a steering defect.
شورولت من به خاطر نقص فرمان، به کارخانه برگردانده شد.
His theory of the formation of our world was filled with defects.
نظریه ی او درباره شکل گیری دنیای ما مملو از نقیصه بود.
The villain was caught because his plan had many defects.
خلافکار دستگیر شد چون نقشه اش عیوب زیادی داشت.
Employee emˌplɔɪi
“A person who works for a pay”
شخصی که در ازای مزد کار می کند، کارمند
The employees went on strike for higher wages.
کارگران برای دستمزد بالاتر اعتصاب کردند.
My boss had to fire many employees when meat became scarce.
وقتی گوشت کمیاب شد، رئیس مجبور شد کارمندان زیادی را اخراج نماید.
Joey wanted to go into business for himself and stop being an employee.
«جوی» می خواست برای خودش کار کند و از کارمند بودن دست بکشد.
Neglect nəˈɡlekt
“Give too little care or attention to”
خیلی کم اهمیت دادن یا توجه کردن به
The senator neglected to make his annual report to Congress.
سناتور از ارائه گزارش سالانه اش به کنگره، غفلت کرد.
Bob’s car got dirty when he neglected to keep it polished.
وقتی «باب» از براق نگهداشتن اتومبیلش غفلت کرد، ماشینش کثیف شد.
It is essential that you do not neglect your homework.
ضروری است که به تکالیفت بی توجهی نکنی.
Deceive dəˈsiːv
“Make someone believe as true something that is false; mislead”
فریب دادن ، گول زدن ، گمراه کردن
Atlas was deceived about the burden he had to carry.
« اطلس » در مورد باری که مجبور به حمل آن بود فریب داده شد.
Virginia cried when she learned that her best friend had deceived her.
«ویرجینیا» وقتی خبردار شد که بهترین دوستش او را فریب داده بود ، گریست.
The villain deceived Chief White Cloud by pretending to be his friend.
آدم شرور « رئیس ابر سفید » را با تظاهر به اینکه دوستش است ، فریب داد.
Undoubtedly
“Certainly; beyond the doubt”
قطعاً، بدون شک
Ray’s team undoubtedly had the best debtors in our county.
بدون شک گروه «ری» بهترین مناظره کنندگان منطقه را در اختیار داشت.
The pilgrims undoubtedly assembled to travel to Rome togehter.
زائران بدون شک جمع شدند تا با هم به رم سفر کنند.
If she didn’t want to get into an argument, Valerie would have followed the majority undoubtedly.
بی شک اگر « والری» نمی خواست وارد بحث شود، از اکثریت تبعیت کرده بود.
Popular ˈpɑːpjələr
“Liked by most people”
محبوب اکثر مردم ، پرطرفدار
The Beatles wrote many popular songs.
گروه بیتل ها ترانه های مشهور زیادی نوشتند.
At one time jean jackets were very popular.
زمانی ژاکت های جین، بسیار پر طرفدار بود.
Popular people often find it hard to evade their many friends.
اغلب برای افراد مشهور دشوار است که از دوستان زیاد خود دوری کنند.
Thoroughˈθɜːroʊ
“Being all that is needed; complete”
کامل، جامع
The police made a thorough search of the house after the crime had been reported.
پس از گزارش جرم ، پلیس خانه را حسابی گشت.
My science teacher praised Sandy for doing a thorough job of cleaning up the lab.
معلم علوم من «سندی» را به خاطر تمیز کردن کامل آزمایشگاه، تحسین کرد.
Mom decide to spend the day in giving the basement a thorough cleaning.
مادر تصمیم گرفت تمام روز را صرف تمیز کردن کامل زیر زمین کند.
Client ˈklaɪənt
“Person for whom a lawyer acts; customer”
شخصی که وکیل برای او کار می کند، مؤکل، مشتری
The lawyer told her client that she could predict the outcome of his trial.
وکیل به مؤکلش گفت می تواند نتیجه محاکمه اش را پیش بینی کند.
My uncle tried to get General Motors to be a client of his company.
عموی من سعی کرد شرکت جنرال موتور را وادار کند یکی از مشتریان شرکتش باشد.
If this restaurant doesn’t improve it’s service , all it’s clients will vanish.
اگر این رستوران خدماتش را بهتر نکند تمام مشتریانش ناپدید می شوند.
Comprehensive ˌkɑːmpriˈhensɪv
“Including much; covering completely”
فراگیر، جامع
After a comprehensive exam, my doctor said I was in good condition.
بعد از یک معاینه جامع، دکتر به من گفت وضعیت خوبی دارم.
The engineer gave our house a thorough, comprehensive checkup before my father bought it.
قبل از اینکه پدرم خانه را بخرد، مهندس یک بازرسی کامل و جامع از آن به عمل آورد.
Mr.Silver wanted us to do a comprehensive study for Edgar Allen Poe.
خانم «سیلور» از ما خواست که بررسی جامعی درباره « ادگار آلن پو» انجام دهیم.
Defraud dəˈfrɒd
“Take money, rights, etc., away by cheating”
گرفتن پول و حقوق دیگران از راه کلاه برداری، کلاه برداری کردن از
My aunt saved thousands of dollars by defrauding the government.
عمه ی من با کلاه برداری از دولت هزاران دلار پس انداز کرد.
If we could eliminate losses from people who defraud the government, tax rates could be lowered.
اگر میتوانستیم ضرری که مردم با فریب دادن دولت می رسانند را از بین ببریم، نرخ مالیات را می توان پایین آورد.
By defrauding his friend, Dexter ruined a family tradition of honesty.
«دکستر» با فریب دادن دوستش، سنت خانوادگی درستکاری را از بین برد.
تمرین اول: تصویر زیر بیانگر کدامیک از لغات این درس می باشد؟
Picture it
Which of the words studied in this lesson are suggested by the picture ?
eeyolpme
تمرین دوم: جاهای خالی را با هر یک از لغات آموخته شده در این درس پر نمایید.
Fill in the Blanks
Place one of the new words in each of the blanks below.
1. Each of our workers is trained to give your car a ………… examination.
2. Tom Jones was ………… the best singer in the choir when he was young.
3. He could ………… the problem from all angels.
4. Mrs. Spector always wanted to be ………… with her friends.
5. Why did you ………… cleaning your room today ?
6. The ………… bought his boss a birthday present.
7. Rocco’s only ………… was that he walked with a slight limp.
8. None of the other poker players suspected that their friend would ………… them in order to win.
9. When Cynthia realised that nobody liked her, she knew she had been ………… .
10. I could ………… from the tone of his voice that he was in a bad mood.
11. His ………… was happy with the work Terence had been doing for him.
12. I do not want to do anything less than a ………… job on my term paper.